رد پای خاطره ها
20:9    اینم واسه ما آدم شد

سومین داداشم  مهدی بود اون موقع14سالش بود.

چقدر من بدبختم این جقله هم بزرگترم شده . راستی

منم 19 ساله شده بودم.میبینید؟ سه ساله دارم زجر میکشم.

مهدی میگفت جواد حق نداره بیاد اینجا.وقتی اینو میگفت

چشمای درشت  و وق زدش گنده تر وقرمز میشد. میگفت

چرا میاد در خونه همسایه ها میبیننش.هر روز خدا ما با هم دعوا داشتیم

من زیر بار حرفاش نمیرفتم و در آخر هم یه کتک مفصل دو تایی میخوردیم

گاهی هم پیش بابا شکایتم و میکرد و یه خرده فحش هم

از بابا میخوردم. مامان هم که خدا برکتش بده فوق العاده پسر دوست

بود و هست......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,به قلم: عشق